دانلود رمان عروس اجباری اختصاصی یک رمان
خلاصه:
دختری به نام دنیا که از بچگی با باور ازدواج با پسر داییش، رضا،
بزرگ شده و او را در رویاهایش مرد زندگیش تصور کرده؛ اما سرنوشت چیزی غیر
از این براش رقم میزند و قربانی تصمیم خانوادهاش میشود که او را مجبور
به کاری میکنند که او نمیخواهد و…
برای کسانی که بعد از من رو به رویت مینشینند.
غرقت میشوند.
گوشت میدهند.
نگرانت میشوند.
لمست میکنند.
برای تمامیشان، با احترام، آرزوی مرگ میکنم برایشان.
به قیمت نداشتنت برای من تمام شد.
میبینی؟!
این همان منم.
سنگدل نشدم ولی زورم به این همه نبودنت نمیرسد دیگر!
توچه دانی که چهها کرد فراقت با من؟!
به خاطرآوردنت را دوست دارم.
چه زیبا مرا از هم میپاشی!
در اتاق رو باز کرد. نگاهی به تخت دنیا کرد. دنیا آن جا نبود.
دلش باز هم شور زد. به سمت تراس رفت. اون جا هم نبود.[یعنی کجا رفته؟] به
سمت حمام رفت. در حمام قفل بود. سعی کرد در رو باز کنه. صدای آب میاومد.
دنیا رو صدا زد. دنیا جوابی نداد. باز هم دلش شور زد. با کلید دوم در رو
باز کرد. دنیا رو دید. با لباس عروس. چه خوشگل بود! چه بهش میاومد! اما یه
چیز اشتباه بود. چرا لباسش قرمز بود؟ لباسش سفید نبود. قرمز بود به رنگ
سرخ. دنیا رو صدا زد. جواب نداد. قلبش تند میزد.
سپیده:
-دنیا، دنیا!
دنیا خوابیده بود حتما. چرا لباسش قرمز بود؟ چرا آب تو وان قرمز بود؟ خون نبود. حتما خون بود. صدای آب میاومد. صدا زد:دنیا!»
باز هم جوابی نشنید. با جیغ و صدای بلند صداش زد:
-دنیا!
درباره این سایت